چقدر زود دیر میشه درست همون لحظه ای که فکر میکنی فرصت داری تا بری و یه جای دیگه توی یه جمع دیگه باشی همون لحظه که تو فکر شادیاتی نه اصلا همون لحظه که داری فکر میکنی خدایا منو ببخش امروزم دوباره اشتباه کردم مسیرو گم کردم نمیدونستم راه کجاست بیراهه کجاست همون موقع یکی میاد بهت میگه دیگه فرصت نداری زود باش اون طرف دنیا هم چشم انتظارتند دلتو خوش این دنیا نکن تو مسافری و مسافر مطمئن باید بررگرد جایی که خونشه به شهرش به همون جایی که ازش اومده خیلی راحت یه نفس عمیق میکشی ولی فرصت نداری بازدم کنی نفس تو گلوت حبس میشه تموم شد خداحافظ دنیا سلام ای جاودانه منزلگاه من چقدر قشنگه وقتی چشماتو باز میکنی یه خونه که اجراش از طلاس داشته باشی یه باغ پر از میوه های رنگارنگ پرنده وچرنده در خدمتت هر چی بخوای هست تو سروری بکن خدا اینو بهت وعده دداده تو چی برای خودت درست کردی این باغ و ویلا رو یا یه خونه که همش آتیش داره ازش زبئنه میکشه بین آتیش گیری اتش نشانی نیست که خاموش کنه اصلا این آتیشو خودت روشن کردی خود کرده رو تدبیر نیست خودت خاموشش کن هنوز فرصت داری
یا حق